چاي سوزان


هرچی که تو دلمه

سلام من كه هرچي مينويسم فكركنم كسي نخونه به غير از اقابشار عزيز

ديروز كه عيد بود رفتيم خونه پسرعمم اولش مي خواستيم بريم خونه عمم اما ابهاشون قطع بودن به خاطر همين

رفتيم خونه پسرش عمم خيلي سنش زياده وخيلي بچه ونوه داره واسه همين شلوغ بود منم عاشق شلوغيم

پسردخترعمم اومد چايي تعارف كنه يهو استكاناتوسيني سر خر ردن سيني ازدستش افتاد ريختن رو شلوارش

اتيش گرفت ولي من خندم گرفته بود يكمم دلم سوخت براش ولي جلوي من خيلي ضايع شد خدا كسيو ضايع نكنه

چند دقيقه بعد هم دختر پسرعمم كه كوچولوست استكان چاي رو نديد نشست روش طفلي اونم اتيش گرفت اون

پسره هم خندش گرفته بود ميگفت چراهمه ميسوزنن باحال بود خوش گذشت الانم ديگه برم بخونم از روزي اومدم

درسو تعطيل كردم  5شنبه كه رسيدم استراحت كردم جمعه رفتيم ارگ جديد شنبه هم رفتم پيش دوستم يكشنبه

هم كه دعاي عرفه ديروزم ه مهموني بودم امروز ديگه بهانه اي نيست برام دعاكنيد واسه همه چي



نظرات شما عزیزان:

مهدیه
ساعت22:36---20 تير 1392
پس من چی آقا؟ اههههههههههههه


بشار
ساعت7:55---23 آبان 1390

خدایا !
نسیبه خواهر خوبم رو همیشه سالم و سلامت نگهدار ...
کارها و امورش رو تبدیل به خیر و برکت بفرما ...
لحظه ها و روزهایش را پر از موفقیت و شادی و نشاط بفرما ...
همیشه و در همه حال حافظ و پشت و پناهش باش ...



حدیث
ساعت18:04---20 آبان 1390
سلام نسیبه جون! از حالا من و آقا بشار باهم مطالب و خاطراتت رو میخونیم.
ممنونم که آدرستو دادی.


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها:
سه شنبه 17 آبان 1390برچسب:, 10:20 نسیبه| |

Design: ♀ali-hadis♂